بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگهدارت! چو اشک بر سر بازار دیده پای گذار الا که گرمتر از م است بازارت! نشستهاند به راه و ستادهاند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست دلم مباد نباشد اگر گرفتارت! مطاع مهر تو سرمایهای است بی نقصان دلم خوش است بدین مایهام ارت رسان به تربت زهرا سلام ما و بگو بده ز دور جواب سلام زوّارت سری ز پنجرهی دیدارت منبع
درباره این سایت